- شلال کردن
- دوختن پارچه با دست، بخیۀ درشت زدن
معنی شلال کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بخشودن، روا داشتن، بهلاندن روا دانستن جایز شمردن، بخشودن عفو کردن
قدرت تکلم را از کسی گرفتن ابکم ساختن، از تکلم باز داشتن خاموش کردن: چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم چو لاله لال بکردی زبان تحسینم. (سعدی لغ)
کار شکنی کار شکنیدن آشوبگری
تحت اختیار گرفتن جایی را، تصرف کردن جایی بوسیله سپاهیان
عاشق کردن، آشفته کردن
دلالت کردن دال بودن، ثابت شدن
راهنمایی ره نمودن، رساندن راهبر بودن، ثابت کردن
پنداشتن، گمان کردن
نابود کردن
خلیدن در هم آمیختن وارد شدن بجایی فرود آمدن در جایی، وارد شدن روح کسی بقالب بدن دیگری
فال گرفتن فال زدن تفال فرمودن تفال زدن
درودی رساندن درود گفتن فرنافتن درود گفتن به کسی تهیت گفتن کسی را کلمه سلام را بر زبان جاری کردن
تعجیل کردن عجله کردن
در کردن گلوله (توپ تفنگ و غیره)
ازدحام کردن، سر و صدا کردن
صید کردن، ناراحت کردن عصبانی کردن، بور کردن
تولید کردن شیار در زمین برای زراعت
سکالیدن مشورت کردن رای زدن، مشورت کردن، رای زدن، تدبیر کردن
درمان کردن، چاره کردن، برای مثال به دور لاله دماغ مرا علاج کنید / گر از میانۀ بزم طرب کناره کنم (حافظ - ۷۰۰)
در کشاورزی شخم زدن زمین برای زراعت، شیاریدن
صدای جوشیدن آب یا مایع دیگر، بانگ و آواز برآوردن
سر و صدا کردن، نظم و ترتیب جایی را برهم زدن، کنایه از جلوه دادن موضوعی بزرگ تر از آنچه هست، اغراق کردن
آتش کردن و رها کردن گلوله از توپ یا تفنگ، تیراندازی کردن با توپ یا تفنگ
درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
چاره کردن گرزیدن ویدن مداوا کردن درمان کردن، چاره نمودن تدبیر کردن
در نیام کردن، کوتاه آمدن، دست برداشتن درغلاف گذاشتن در نیام کردن، دست از کاری باز داشتن منصرف شدن، ترک دعوی و خصومت کردن کوتاه آمدن در مشاجره
جوشیدن با غلغل و آواز، شور و فریاد برآوردن
میخوارگی کردن، عیاری کردن: ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن
پرحرفی کردن
(کودکان) خوابیدن خفتن، در زبان اطفال خفتن، خوابیدن
شکنجه کردن عقوبت کردن عذاب کردن: خداوندم نکال عالمین کرد سیاه و سرنگونم کرد و مندور. (منوچهری)
نیست کردن از میان بردن نیست کردن فانی کردن: (اگر نرویم ماراهلاک کنند)